وسیلۀ کمکناوبریnavigational aid, navaidsواژههای مصوب فرهنگستانهر دستگاه یا افزاره یا نقشهای که در ناوبری به ناوبر کمک میکند
نواحلغتنامه دهخدانواح . [ ن َوْ وا ] (ع ص ) بسیار نوحه و زاری کننده . || (اِ) پرنده ای است شبیه قمری . (از اقرب الموارد).
نواحلغتنامه دهخدانواح . [ ن ُ ] (ع مص ) گریه و ماتم نمودن به آواز بلند. (از آنندراج ). نوح . نیاح . نیاحة. مناحة. (از اقرب الموارد). رجوع به نیاحة شود.
نواحلغتنامه دهخدانواح . [ ن ُوْ وا ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، به معنی : نواحی و حوالی و محال و ساحل و کنار دریا. (ناظم الاطباء). رجوع به نواحی شود.
نواحیلغتنامه دهخدانواحی . [ ن َ ] (ع اِ) ناحیت ها. مناطق . ج ِ ناحیة. رجوع به ناحیة و ناحیت شود : و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود الالعالم ).چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. <p class=
نواهسلغتنامه دهخدانواهس . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ظاهراً ج ِ ناهسه است ، اما در فرهنگهای عربی ِ به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نَهْس شود.
نواهضلغتنامه دهخدانواهض . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهض . (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود. || ج ِ ناهضة. رجوع به ناهضة شود. || شتران کلان جثه و درشت اندام . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داعیه ها. جمع ناهضة است . (فرهنگ فارسی معین ) : مد
نواهقلغتنامه دهخدانواهق . [ ن َ هَِ ] (ع اِ)ناهقان . (اقرب الموارد). رجوع به ناهق و ناهقان شود. || ج ِ ناهق ، به معنی مخرج نهاق از گلوی خر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به ناهق شود. || ج ِ ناهقة. رجوع به ناهقة شود.
نواهللغتنامه دهخدانواهل . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهلة. رجوع به ناهلة شود. || شتران گرسنه . (از اقرب الموارد). ج ِ ناهل . (منتهی الارب ). رجوع به ناهل شود.
نواهیلغتنامه دهخدانواهی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نهی است ، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات ). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات . مناهی . امور ممنوعة. مقابل اوامر : امتثال اوامر و نواهی الهی ... (سندبادنامه ص <span class="hl" dir="lt
نواتلغتنامه دهخدانوات . [ ن َ ] (ع اِ) هسته ٔ خرما. تخم خرما. (غیاث اللغات ). نواة. رجوع به نواة شود. || وزنی معادل پنج درم سنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نواة شود.
نواهسلغتنامه دهخدانواهس . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ظاهراً ج ِ ناهسه است ، اما در فرهنگهای عربی ِ به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نَهْس شود.
نواهضلغتنامه دهخدانواهض . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهض . (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود. || ج ِ ناهضة. رجوع به ناهضة شود. || شتران کلان جثه و درشت اندام . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داعیه ها. جمع ناهضة است . (فرهنگ فارسی معین ) : مد
نواهقلغتنامه دهخدانواهق . [ ن َ هَِ ] (ع اِ)ناهقان . (اقرب الموارد). رجوع به ناهق و ناهقان شود. || ج ِ ناهق ، به معنی مخرج نهاق از گلوی خر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به ناهق شود. || ج ِ ناهقة. رجوع به ناهقة شود.
نواهللغتنامه دهخدانواهل . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهلة. رجوع به ناهلة شود. || شتران گرسنه . (از اقرب الموارد). ج ِ ناهل . (منتهی الارب ). رجوع به ناهل شود.
نواهیلغتنامه دهخدانواهی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نهی است ، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات ). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات . مناهی . امور ممنوعة. مقابل اوامر : امتثال اوامر و نواهی الهی ... (سندبادنامه ص <span class="hl" dir="lt