نوایبلغتنامه دهخدانوایب . [ ن َ ی ِ ](ع اِ) نوائب . مصائب و سختی های زمانه . ج ِ نائبة. رجوع به نائبة شود : ندانسته ای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود... گوهر آن را بر محک عقل باید زد. (سندبادنامه ص 99). هرکه از علوم تواریخ ا
نوائبلغتنامه دهخدانوائب . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) مصیبت ها. (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). سختی ها. کارهای دشوار. (ناظم الاطباء). ج ِ نائبة. رجوع به نوایب و نائبة شود: هرکه را انیاب نوائب به سموم هموم خسته می گرداند به تریاق اشفاق او تداوی می ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3
نوابلغتنامه دهخدانواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، در 12 هزارگزی جنوب شرقی زابل و 6 هزارگزی راه دوست محمد به زابل ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 453 تن سکنه
نوابلغتنامه دهخدانواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) علی اکبر شیرازی (حاجی ...) ملقب به نواب و متخلص به بسمل . از ادباء و شاعران قرن سیزدهم هجری است و در نیمه ٔ دوم قرن سیزدهم درگذشته . او راست : نورالهدایة، شرح سی فصل خواجه نصیر، حاشیه بر مدارک ، حاشیه برتفسیر قاضی بیضاوی ، تذکره ٔ دلگشا. از اشعار او
نوابلغتنامه دهخدانواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) کلب علی خان رامپوری ، متخلص به نواب . والی رامپور و از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است . رجوع به سخنوران چشم دیده ص 120 و نگارستان سخن ص 128 و فرهنگ سخنوران شود.
نوابلغتنامه دهخدانواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) محمدصدیق حسن خان بهار قنوجی بخارائی (سید...)، ملقب به امیرالملک و متخلص به نواب . از شاعران قرن سیزدهم هجری و مؤلف تذکره ٔ شمع انجمن است . او راست :کشته چشم سیه مست بتان آمده ام جا توان داد به زیر شجر تاک مرا.دل مانده ز من جدا همیشه <br
کفهلغتنامه دهخداکفه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) دف و دایره را گویند. (برهان ). دف و دایره را گویند زیرا که بدان کف زنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دف و دایره . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ) : گه بکوبد فرق این پای حوادث چون کفه گه ب
منعملغتنامه دهخدامنعم . [ م ُ ن َع ْ ع َ] (ع ص ) سخن نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کلام منعم ؛ سخن نرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در نعمت . مرفه . آسوده خاطر : کافه ٔ خلایق ... در ضل عواطف این دولت از سموم ستم ... و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. (س
نوائبلغتنامه دهخدانوائب . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) مصیبت ها. (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). سختی ها. کارهای دشوار. (ناظم الاطباء). ج ِ نائبة. رجوع به نوایب و نائبة شود: هرکه را انیاب نوائب به سموم هموم خسته می گرداند به تریاق اشفاق او تداوی می ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3
مصروفلغتنامه دهخدامصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشایش
گشایندهلغتنامه دهخداگشاینده . [ گ ُ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فاتح . فتاح . مفتّح . بازکننده : گشاینده ٔ بند بسته تویی کیان را سپهر خجسته تویی . فردوسی .گشاینده ٔ بندهای بدی همش رای و هم فره ٔ ایزدی .<b