فرهنگ فارسی عمید
۱. از روی نوبت.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در نقارهخانه کوس یا دهل میزند؛ نوبتزن.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] پاسبان.۴. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] اسب یدک.۵. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] خیمۀ پاسبانی: ◻︎ شنیدم کز پی یاری هوسناک / به ماتم نوبتی زد بر سر خاک (نظامی۲: ۲۳۵).