نوبکلغتنامه دهخدانوبک . [ ب َ / ن ُ ب َ / نُو ب َ ] (اِ) شاخه و نهال و شاخه ٔ رَز. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 408 شود.
نوبیوکلغتنامه دهخدانوبیوک . [ ن َ / نُو ب ُ ] (اِ مرکب ) تازه عروس . (یادداشت مؤلف ) : بس عزیزم بس گرامی سال و ماه اندر این خانه بسان نوبیوک .رودکی (از یادداشت مؤلف ).
نوباغلغتنامه دهخدانوباغ . [ ن َ ] (اِخ ) از قرای خوارزم است . (از معجم البلدان ). و بدان منسوب است محمدبن عثمان نوباغی ، ادیب نابینا. (از انجمن آرا).
نوباغلغتنامه دهخدانوباغ . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیرین بخش جغتای شهرستان سبزوار، در 23 هزارگزی شمال شرقی جغتای در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 491 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و کنجد، شغ
نشستوبرخاست کوتاهshort take off and landingواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی آن دسته از هواپیماها که در مسافتهای کوتاه امکان نشستوبرخاست داشته باشند اختـ . نوبک STOL