لغتنامه دهخدا
نورج . [ ن َ رَ ] (ع اِ) آهن آماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ). نیرج . (آنندراج ). سکةالحراث . (اقرب الموارد). || خرمن کوب ، آهنین باشد یا چوبین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). معرب نوره . چوب خرمن کوب . چوب که بدان خرمن کوبند. طربیل . (یادداشت مؤلف ). || سراب . (منت