نورچشمیلغتنامه دهخدانورچشمی . [ چ َ /چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب . (یادداشت مؤلف ). نور چشم . || کنایه از فرزند عزیز و گرامی .
نورچشمیلغتنامه دهخدانورچشمی . [ چ َ /چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب . (یادداشت مؤلف ). نور چشم . || کنایه از فرزند عزیز و گرامی .
فرزندفرهنگ مترادف و متضادآقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد ≠ پدر
دردانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. در، مروارید ۲. سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم ۳. فرید، یکتا، یکدانه ۴. لوس، ننر
فرزندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نسل، بچه، زاد، ولد، صبی نوه، نبیره، نتیجه، ندیده پسر، پور، ابن، دختر، دخت، بنت، جگرگوشه، نورچشم، نورچشمی، [◄ عزیز 890]، آقازاده، ببه دختربچه، پسربچه، جوان جوجه، بچۀحیوانات ◄ حیوان جوان
نورچشمیلغتنامه دهخدانورچشمی . [ چ َ /چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب . (یادداشت مؤلف ). نور چشم . || کنایه از فرزند عزیز و گرامی .