نوظهورلغتنامه دهخدانوظهور. [ ن َ ظُ ] (ص مرکب ) که تازه باب شده . (یادداشت مؤلف ). که به تازگی مُد و متداول شده است . که تازه معمول شده است . که طبع و چشم بدان معتاد و مأنوس نیست : مد نوظهور. کلاه نوظهور. لباس نوظهور. || بدع . بدعت . (یادداشت مؤلف ).
ناجورلغتنامه دهخداناجور. (ص مرکب ) مقابل جور. چیزهای بی مناسبت و از جنس های مختلف . (فرهنگ نظام ). چیزی که جفت و جور با دیگری نباشد. هر دو چیز که با هم مختلف باشند و به یکدیگر شباهت نداشته باشند. (ناظم الاطباء). نامناسب . که جور نیست . که متناسب نیست . ناموافق . که یکدست و یکنواخت نباشد. که به
نازورلغتنامه دهخدانازور. (ص مرکب ) کم زور. بی طاقت . (آنندراج ). سست . ضعیف . کم زور. کم قوت . (ناظم الاطباء). بی زور. ناتوان . ضعیف و عاجز.
نازوریلغتنامه دهخدانازوری . (حامص مرکب ) بی طاقتی . (آنندراج ). ضعف . سستی . (ناظم الاطباء). بی زور بودن .