ناندارلغتنامه دهخداناندار. (نف مرکب ) دارنده ٔ نان . متمول . که اسباب معیشتش ساخته و فراهم است .که موجبات معاشش مهیاست . که تنگ روزی و تهیدست و محتاج نیست . || (اِ مرکب ) (از: نان + دار، درخت ) به معنی شجرةالخبز. رجوع به نان (درخت ...) شود.
نانداریلغتنامه دهخدانانداری . (حامص مرکب ) نان داشتن . فقیر و محتاج نبودن . داشتن استطاعت و تمکن مادی . ناندار بودن . رجوع به ناندار شود.
دهانۀ شمعspark plug gap/ sparking-plag gap, electrode gap, gap between electrodes, electrode separation,electrode spacing, spark gap 1, plug gap, air gap, spark-plug electrode gap, sparking plug openningواژههای مصوب فرهنگستانفضای بین الکترود مرکزی و الکترود جانبی شمع که تخلیۀ الکتریکی و درنتیجه، جرقه زدن در آن جا صورت میگیرد تا احتراق سوخت در محفظۀ احتراق را امکانپذیر کند
دهانۀ رینگpiston ring end gap, piston ring gap, ring gapواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین دو سر رینگ پیستون متـ . دهانۀ حلقه