نوپردازیلغتنامه دهخدانوپردازی . [ ن َ / نُو پ َ ] (حامص مرکب ) عمل نوپرداز. شعر نوساختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوپرداز شود.
نوردجةلغتنامه دهخدانوردجة. [ ن َ وَ دَ ج َ ] (معرب ، اِ) ضمیمة. (اقرب الموارد). || معرب نورده ٔ فارسی است به معنی سبت [ سبد ]، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن . (اقرب الموارد). || مأخوذ از نورده ٔ فارسی ، کاربدکننده . (ناظم الاطباء).