نوکسوختگیtip burnواژههای مصوب فرهنگستانبافتمردگی نوک برگ در نتیجۀ تنش آب ناشی از باد و نمک و تجمع سم
سوختگیلغتنامه دهخداسوختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص )حرق . (السامی ) (دهار). حاصل عمل سوختن : زآن سوختگی که در جگر داشت لیلی ز شرار او خبر داشت . نظامی .و ماءالشعیر... سود دارد بطلی سوختگی ... را. (نوروز
سوختگیفرهنگ فارسی عمید۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.۲. (اسم) (پزشکی) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم میشود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.
سوختگیفرهنگ فارسی معین(تَ یا تِ) (حامص .) 1 - عمل سوخته شدن . 2 - درد و مصیبتی که عارض شخص شود. 3 - اذیت و صدمه ای که به دل وارد آید.
سوختگیگویش اصفهانی تکیه ای: besuǰi طاری: sotti طامه ای: sotti طرقی: sotti کشه ای: sotti نطنزی: sotegi