چنگیزیلغتنامه دهخداچنگیزی . [ چ َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل نفر. (از ایلات خمسه ٔ فارس ) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
گنجیلغتنامه دهخداگنجی . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 34هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 13هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به سراسکند واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش <span cl
نجیلغتنامه دهخدانجی . [ ن َ جی ی ] (اِخ ) لقب نوح پیغامبر است . مخفف نجی اﷲ است . رجوع به نجی اﷲ شود.
نجیلغتنامه دهخدانجی . [ ن َ ] (از ع ، ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجی ٔ. (ناظم الاطباء). || همراز. (ناظم الاطبا). رجوع به نَجی ّ شود. || (اِ) راز. (ناظم الاطباء). رجوع به نَجی ّ شود.
نجیلغتنامه دهخدانجی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نجِی ٔ. رجوع به نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] شود.
نجیلغتنامه دهخدانجی ٔ. [ ن َ ج ِءْ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). نجؤ. نجی ٔ. نجوء. (از آنندراج ): نجی ءالعین ؛ خبیث العین . بدچشم . (از المنجد).