نپرسیدهلغتنامه دهخدانپرسیده . [ ن َ پ ُ دَ / دِ ] (ق مرکب ) بی آنکه بپرسند. بی آنکه سؤال شود. قبل از سؤال .
نرسیدهلغتنامه دهخدانرسیده . [ن َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل رسیده به معنی واصل شده . رجوع به رسیده شود. || کال . نارسیده . نارس . ناپخته . نپخته . || نابالغ.
پرسیدنلغتنامه دهخداپرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) بپرسیدن . سؤال کردن . سؤال . مسألة. استفهام . پرسش کردن : بپرسید پرسیدنی چون پلنگ دژم روی و آنگه بدو داد چنگ . فردوسی .کنون هرچه دانم بپرسم بدادتو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد. <p cl
صفویهلغتنامه دهخداصفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آنان منقرض شد. بازماندگان این خاندان چند سالی دیگ