خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نژم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نژم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nežm = نزم
-
نژم
لغتنامه دهخدا
نژم . [ ن ِ / ن ُ ] (اِ) بخاری که در هوای زمستان به صبح پدید آید. (غیاث اللغات ) (از رشیدی ). میغ و آن بخاری باشد تاریک و ملاصق زمین که عربان ضباب خوانند. (از برهان قاطع). بخاری که در هوای زمستان پدید آید و اطراف زمین را تیره کند و آن را میغ نیز گوین...
-
نژم
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نُ) (اِ.) نک نزم .
-
نژم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
haze
-
جستوجو در متن
-
خره
لغتنامه دهخدا
خره . [ خ ِرَ / رِ ] (اِ) نژم . بخار. میغ. (ازناظم الاطباء).
-
نژیم
لغتنامه دهخدا
نژیم . [ ن ِ ] (اِ) بخار و دود. || تاریکی . (ناظم الاطباء). رجوع به نزم و نژم شود.
-
تارمیغ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) بخاری که در زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطراف را تیره و تاریک سازد. تمن ، ماغ ، میغ و نژم نیز گویند.
-
ترم
لغتنامه دهخدا
ترم . [ ت َ ] (اِ) آن بخار که مانند ابر بود لکن بیشتر به زمین نزدیک باشد و آن مثل دود است که هوا را تاریک گرداند و آنرا ترم تژ و تروتژ نیز گویند. به تازیش ضباب خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بخار و نژم . (ناظم الاطباء). مصحف نزم و نژم . (برهان قاطع چ مع...
-
خوزم
لغتنامه دهخدا
خوزم . [ زَ ] (اِ) بخار باشد عموماً. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || نژم را گویند خصوصاً و آن بخاری باشد تاریک و ملاصق زمین . (برهان قاطع). ضباب . (ناظم الاطباء).
-
ضبابة
لغتنامه دهخدا
ضبابة. [ ض َ ب َ ] (ع اِ) ضباب . نژم . نزم . (مهذب الاسماء). ابر تنک که چون شبنم روی زمین را پوشد. (منتخب اللغات ).
-
نستم
لغتنامه دهخدا
نستم . [ ن ِ ت َ ] (اِ) جای نشستن . جای توقف . آشیانه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || نژم . (شعوری ج 2 ص 402 از جهانگیری ).
-
سیل رام
لغتنامه دهخدا
سیل رام . [ س ِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ رب النوع ابر و گران دود و نژم و ضیا است . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام فرشته ٔ موکل بر ابر و بخار. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
تارمیغ
لغتنامه دهخدا
تارمیغ. (اِ مرکب ) بخاریست که در ایام زمستان روی هوا پدید آید و آن چنان بود که هوایی که مماس بودبر زمین دودی شود که اطراف را تیره گرداند و آنرا «تمن » و «ماغ » و «میغ» و «نژم » نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). بخاری باشد که در ایام زمستان بر روی هوا پد...
-
تزم
لغتنامه دهخدا
تزم . [ ت َ ] (اِ) میغ را گویند و آن بخاری و ابر تنکی باشد که بر روی زمین پهن شود و آنرا به عربی ضباب خوانند و باین معنی بجای حرف اول نون و بجای حرف ثانی زای فارسی هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). میغ و بخار. (ناظم الاطباء). رجوع به تژم و نژم شود.