نکاشتنیلغتنامه دهخدانکاشتنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدرِ کاشتن نیست . بذر و دانه ای که برای کاشتن مناسب نیست . زمینی که برای کشت و زرع مناسب نیست .
نکاستنیلغتنامه دهخدانکاستنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که کاستنی نیست . که از آن نتوان کاست . مقابل کاستنی . رجوع به کاستنی شود.
نکاستنلغتنامه دهخدانکاستن . [ ن َ ت َ ] (مص منفی ) ناکاستن . کم نکردن . مقابل کاستن . رجوع به کاستن شود.
گذاشتنیلغتنامه دهخداگذاشتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور گذاشتن . سزاوار توجه نکردن و به جا ماندن : این زن و زور و زر گذاشتنی است مهرش اندر درون نکاشتنی است .اوحدی .