نکته ٔ بادیلغتنامه دهخدانکته ٔ بادی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن ملایم و دلپذیر. || سخنان لاف و گزاف و دروغ . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقطه نقطهلغتنامه دهخدانقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- <span clas
نقطهبهنقطهpoint-to-pointواژههای مصوب فرهنگستانویژگی ارسال نشانکها از یک نقطۀ مبدأ به یک نقطۀ مقصد
باد مسیحلغتنامه دهخداباد مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) بادمسیحا. کنایه از نفس عیسی علیه السلام است که مرده رازنده میکرد. (برهان ). کنایه از دم مسیح که اموات راحیات می بخشید. (غیاث ). کنایه از نفس عیسی علیه السلام است و آن معجزه ای بود که مرده را زنده میکرد. (هفت قلزم ). بمعنی باد عیسی . واله هروی گوید
نکتهفرهنگ فارسی عمید۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
نکتهلغتنامه دهخدانکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسی
نکتهفرهنگ فارسی معین(نُ ت ِ) [ ع . نکتة ] (اِ.) 1 - نقطه . 2 - مفهوم لطیف و دقیقی که با دقت و تأمل دریافت شود.
منکتهلغتنامه دهخدامنکته . [ م ُ ن َک ْ ک ِ ت َ ] (ع ص ) رطبة منکته ؛ خرمای به رطب شدن رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رطب تازه رسیده و آغازشده در رسیده شدن . (ناظم الاطباء).
نکتهفرهنگ فارسی عمید۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
نکتهلغتنامه دهخدانکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسی