نکونیتلغتنامه دهخدانکونیت . [ ن ِ نی ی َ /ن ِ کو ی َ ] (ص مرکب ) خوش نیت . نیکوخواه : نیکودل ونکونیت است و نکوسخن خوش عادت است و طبع خوش او را و خوش زبان .فرخی .
نیکونیتلغتنامه دهخدانیکونیت . [ نی ی َ / ی َ ] (ص مرکب ) خوش نیت . خوش قلب . نیک خواه : از خداوند نظر چشم همی داشت جهان به جهان داری نیکونیت و خوب سیر. فرخی .درخت بدنیت خوشیده شاخ است شه نیکونیت ر
نکندهلغتنامه دهخدانکنده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) بخیه . (فرهنگ خطی ). بخیه و آجیده ٔ جامه و سوزنی را گویند. (انجمن آرا). بخیه ٔ دورادور. آژده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نگنده شود : چون دست همتم بود آجیده نیمچه عرض نکنده هاش پ
نکندهلغتنامه دهخدانکنده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) بخیه . (فرهنگ خطی ). بخیه و آجیده ٔ جامه و سوزنی را گویند. (انجمن آرا). بخیه ٔ دورادور. آژده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نگنده شود : چون دست همتم بود آجیده نیمچه عرض نکنده هاش پ
خدانکندلغتنامه دهخداخدانکند. [ خ ُ ن َ ک ُ ن َ ] (جمله ٔ دعایی ) خدا نکناد. هرگز. ابداً. مقابل خدا کند. اعوذ باﷲ.
افرنکندلغتنامه دهخداافرنکند. [ اِ رَ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای نزدیک سمرقند. و آنرا فرنکد نیز گویند بر وزن قلندر.