لغتنامه دهخدا
نیکوروی . (ص مرکب ) نیکورو. نیک رو. جمیل . خوب صورت . وسیم . خوب روی . (یادداشت مؤلف ) : مردمان این شهر [ حمص ] پاک جامه و بامروت و نیکورویند. (حدود العالم ). مردمانی دید سخت نیکوروی و خوش سخن و شیرین زبان . (اسکندرنامه ). غلامان بسیار نیکورویان و تجم