نگدلغتنامه دهخدانگد. [ ن َ گ َ ] (ص ) در تداول عوام ، شخص سرد و نچسب و گران جان . کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می رنجاند. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
نگدفرهنگ فارسی معین(نَ گَ) (ص .) (عا.) شخص سرد و نچسب و گرانجان ، کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می رنجاند.
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
نُت نقطهدارdotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن یک نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکونیم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
نگداختنلغتنامه دهخدانگداختن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گداختن . رجوع به گداختن شود.
نگداختنیلغتنامه دهخدانگداختنی . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل گداختن نیست . که ذوب شدنی نیست . مقابل گداختنی .
نگداختهلغتنامه دهخدانگداخته . [ ن َ گ ُ ت َ / ت ِ /ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناگداخته . مقابل گداخته .
سردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بارد، خنک، یخ ≠ گرم ۲. بیروح، خشک ۳. بیمیل، سردمزاج ≠ مشتاق ۴. بیاحساس، بیعاطفه ۵. بیتحرک، ناپویا ۶. بیمزه، خنک ۷. گرانجان، نچسب، نگد، بیگانهخو
نگداختنلغتنامه دهخدانگداختن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گداختن . رجوع به گداختن شود.
نگداختنیلغتنامه دهخدانگداختنی . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل گداختن نیست . که ذوب شدنی نیست . مقابل گداختنی .
نگداختهلغتنامه دهخدانگداخته . [ ن َ گ ُ ت َ / ت ِ /ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناگداخته . مقابل گداخته .