نگهداشتندیکشنری فارسی به انگلیسیcarry, cling, continue, keep, keeping, maintain, retain, support, sustain, uphold
نانگهداشتنیلغتنامه دهخدانانگهداشتنی . [ ن ِ گ َ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نگهداری نیست . که نتوان آن را حفظ و نگهداری کرد. مقابل نگهداشتنی . رجوع به نگهداشتنی شود.
کاشتنیلغتنامه دهخداکاشتنی .[ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق کاشتن باشد : گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که جمله بگذاشتنی است بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است .اوحدی .
نانگهداشتنیلغتنامه دهخدانانگهداشتنی . [ ن ِ گ َ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نگهداری نیست . که نتوان آن را حفظ و نگهداری کرد. مقابل نگهداشتنی . رجوع به نگهداشتنی شود.