خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگون آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگون آوردن
لغتنامه دهخدا
نگون آوردن . [ ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) نگونسار کردن . نگون کردن . رجوع به نگون کردن شود : همی راند او را به کوه اندرون همی خواست کآرد سرش را نگون . فردوسی .ببینیم تا جنگ چون آوردچه سازد که دشمن نگون آورد.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
بید نگون
لغتنامه دهخدا
بید نگون . [ دِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید معلق . بید موله . بید مجنون . بید طبری . رجوع به بید مجنون و بید معلق و بید موله شود.
-
نگون بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] negunbaxt بختبرگشته؛ بدبخت.
-
نگون تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] neguntašt آسمان.
-
طشت نگون
لغتنامه دهخدا
طشت نگون . [ طَ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
قلزم نگون
لغتنامه دهخدا
قلزم نگون . [ ق ُ زُ م ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است که فلک باشد. (آنندراج ).
-
طالع نگون
لغتنامه دهخدا
طالع نگون . [ ل ِ ع ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ) نگون طالع. بخت بد.ستاره ٔ نحس . اقبال ناسازگار. طالع نحس : ای طالع نگون من ای کجرو حرون ای نحس بی سعادت وی خوف بی رجا. مسعودسعد.گل آلوده ای راه مسجدگرفت ز بخت نگون طالع اندرشگفت .سعدی .
-
طاس نگون
لغتنامه دهخدا
طاس نگون . [ س ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از آسمان است و عربان فلک خوانند. (برهان ). کنایه از فلک و آسمان است . (ناظم الاطباء).
-
طاق نگون
لغتنامه دهخدا
طاق نگون . [ق ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (آنندراج ).
-
نگون آمدن
لغتنامه دهخدا
نگون آمدن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نگون شدن . رجوع به نگون و نگون شدن شود : همه سنگ مرجان شد و خاک خون بسی سروران را سر آمد نگون . فردوسی .- نگون اندرآمدن ؛ به خاک افتادن . با سر به زمین افتادن . به سر فرودافتادن : نگون اندرآمد شماسای گُردبیفتاد ...
-
نگون افتادن
لغتنامه دهخدا
نگون افتادن . [ ن ِاُ دَ ] (مص مرکب ) نگون فتادن . به خاک افتادن . به سر به زمین آمدن . به روی بر زمین افتادن : ز بور اندرافتاد خسرو نگون تن پاکش آلوده شد پر ز خون . دقیقی .می فتند از پَرّ تیرت بر زمین شیران نگون می پرند از فَرّ عدلت بر هوا مرغان ستا...
-
نگون افکندن
لغتنامه دهخدا
نگون افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگون فکندن . به خاک افکندن . فرودافکندن . بر زمین انداختن : به یک زخم ده سر فکندی نگون زمین کرده از تیغ دریای خون . فردوسی .به هر حمله خیلی فکندی نگون به هر زخم جوئی براندی ز خون . اسدی .به ده سالگی شد ز مرد...
-
نگون انداختن
لغتنامه دهخدا
نگون انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نگون افکندن . رجوع به نگون و نگون افکندن شود : چو پاسخ چنین گفت آن رهنمون بزد تیغو انداختش سر نگون .فردوسی .
-
نگون تشت
لغتنامه دهخدا
نگون تشت . [ ن ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از رشیدی ). رجوع به نگون طشت شود.