نیازهلغتنامه دهخدانیازه . [ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای است میان کش و نسف ؛ و نسبت بدان نیازکی باشد. (یادداشت مؤلف ).
نوجیهلغتنامه دهخدانوجیه . [ ج َ ی َ / ی ِ ] (اِ) خیزاب . (اوبهی ). سیل . (یادداشت مؤلف ) : مر تو را جوید همه خوبی و زیب آنچنان چون نوجیه جوید نشیب .رودکی (از انجمن آرا).رجوع به نوجبه و توجبه شود.<b
نوزهلغتنامه دهخدانوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) گریبان جامه . (جهانگیری ) (رشیدی ). رجوع به نوژه شود. || نوج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ناژ و نوژ و نازو شود.
نوزهلغتنامه دهخدانوزه . [ نُو زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، در 23 هزارگزی شمال شرقی کدکن و 2 هزارگزی مشرق کال چوقکی ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 232</sp
نیازهاrequirementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ خواستهها و شرایطی که سامانۀ نرمافزاری دردستتولید باید برآورده سازد
نیازکیلغتنامه دهخدانیازکی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به نیازه است . رجوع به نیازه شود. || لعل نیازکی ، رجوع به پیازکی شود. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به الجماهر صص 81 - 83 شود.
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (ص نسبی ) منسوب است به نیاز که نام قریه ای است . (از سمعانی ). رجوع به نیازه شود.
نیازهاrequirementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ خواستهها و شرایطی که سامانۀ نرمافزاری دردستتولید باید برآورده سازد