فرهنگ فارسی عمید
آنچه چیزی در آن جا بگیرد و پوشیده شود؛ پوشش؛ پوشینه؛ پوشش چیزی، مثل جلد کتاب و نیام شمشیر: ◻︎ یک نفس آن تیغ برآر از غلاف/ چند خلافش کنی ای برخلاف (نظامی۱: ۸۰).⟨ غلاف رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] =⟨ غلاف کردن⟨ غلاف کردن: (مصدر متعدی)۱. در غلاف گذاشتن؛ در نیام کر