ناز و نیازلغتنامه دهخداناز و نیاز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. (آنندراج ) (بهار عجم ). || ناز و نعمت . نعمت و فراوانی : چنین گفت با دختر سرفرازکه ای پروریده به ناز و نیاز.فردوسی .<br
مديحدیکشنری عربی به فارسیستايش , نيايش , تحسين , پرستش , تمجيد وستايش کردن , نيايش کردن , تعريف کردن , ستودن
نیایشلغتنامه دهخدانیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و دعا بود از روی زاری . (جه
نیایشفرهنگ فارسی عمید۱. دعا از روی تضرع و زاری.۲. پرستش۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).
نیایشلغتنامه دهخدانیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و دعا بود از روی زاری . (جه
نیایشفرهنگ فارسی عمید۱. دعا از روی تضرع و زاری.۲. پرستش۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).