نیایش کنلغتنامه دهخدانیایش کن . [ ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عابد. نیایشگر. عبادتگر. که دعا خواند و ستایش کند : ز پاکی ورا خانه ٔ خویش خواندنیایش کنان را بدان پیش خواند.فردوسی .
ناز و نیازلغتنامه دهخداناز و نیاز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. (آنندراج ) (بهار عجم ). || ناز و نعمت . نعمت و فراوانی : چنین گفت با دختر سرفرازکه ای پروریده به ناز و نیاز.فردوسی .<br
نیایش کنانلغتنامه دهخدانیایش کنان . [ ی ِ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال نیایش کردن . دعاکنان . در حال تقدیس و تعظیم و نماز بردن : نیایش کنان پیش پیل ژیان بباید شدن تنگ بسته میان . فردوسی .بیامد نیایش کنان پیش رای که تا هند باشد تو باشی به ج
نیایشگرلغتنامه دهخدانیایشگر. [ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نیایش کن . دعاگو. دعاکن . ستایشگر : بدو گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم .فردوسی .
کنلغتنامه دهخداکن . [ ک ُ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کردن ») کننده و آنکه کاری را می کند مانند: در میان کن ؛ یعنی آنکه در میان می آورد. (ناظم الاطباء). در ترکیب با کلمات دیگر صفت فاعلی سازد: آب بخش کن . آب خشک کن . آتش سرخ کن . بخاری پاک کن . تیغتیزکن . جاده صاف کن . چائی صاف کن . چاقوت
نیایشلغتنامه دهخدانیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و دعا بود از روی زاری . (جه
تابوتلغتنامه دهخداتابوت . (ع اِ) صندوق چوبی ، صندوق مرده . (غیاث اللغات ). ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند. (فرهنگ نظام ). صندوق جنازه و آنچه در تربت میدارند. (آنندراج ). صندوق چوبی برای مرده (از المنجد). صندوق ، اصله تابو سکنت الواد فانقلبت هاء التانیث تاء ولغة الانصار
نیایشلغتنامه دهخدانیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و دعا بود از روی زاری . (جه
نیایشفرهنگ فارسی عمید۱. دعا از روی تضرع و زاری.۲. پرستش۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).
نیایشلغتنامه دهخدانیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و دعا بود از روی زاری . (جه
نیایشفرهنگ فارسی عمید۱. دعا از روی تضرع و زاری.۲. پرستش۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).