نَشْ یا نِشْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی نِمیْ ، نداشتن ، برای منفی کردن برخی افعال در گویش گنابادی به کار میرود.
نیزلغتنامه دهخدانیز. (ق ) هم . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف «هم » است . (از رشیدی ). ایضاً. (انجمن آرا) (برهان قاطع). افاده ٔ معنی اشتراک ماسبق کند به کلمه ٔ دیگر و مرادف لفظ هم و واو عطف است . (آنندراج ) : نه آن زن بیازرد روزی بنیزنه این
خانیزلغتنامه دهخداخانیز. (اِخ ) نام موضع بسیار کوچکی است در بازارک پنجشیر مغرب دریای کلان پنجشیر به افغانستان ، این نقطه بر سر راه اتومبیل رو قرار دارد و جمعیت آن تخمیناً پنجاه خانوار تاجیک است که بزبان فارسی تکلم میکنند. محصول آنجا از سردرختی : توت و انگور و از غلات و حبوبات : گندم و جو و باق
چنیزلغتنامه دهخداچنیز. [ چ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دو فرسنگی میانه جنوب و مشرق بشکان از ناحیه بلوک دشتی . (فارسنامه ٔ ناصری ص 213).
خنیزلغتنامه دهخداخنیز. [ خ َ ] (ع اِ) تریدی که از نان فطیر ساخته میشود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خشب الشونیزلغتنامه دهخداخشب الشونیز. [ خ َ ش َ بُش ْ شو ] (ع اِ مرکب ) چوب سیاه دانه . سیساریون . (یادداشت مؤلف ).
ریونیزلغتنامه دهخداریونیز. [ وْ ] (اِخ ) ریو. نام پسر کیکاوس و داماد طوس . (از آنندراج ) (از برهان ). پسر کیکاوس و داماد طوس (داستان ). توضیح : بعضی اصل کلمه را «ریو» دانند و «نیز» را قید گرفته اند و استناد بدین شعر شاهنامه گرفته اند:«نگهبان ایشان همی بود ریوکه بودی دلیر و هشیوار و نیو»