نیلافرهنگ نامها(تلفظ: nilā) (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + ا (پسوند نسبت)) منسوب به نیل ، مربوط به نیل ، ← نیل .
زنگزدگی نوکناخنیnailhead rustingواژههای مصوب فرهنگستانزنگزدگی چدن و فولاد که پس از پوششدهی از سطح به بیرون نفوذ میکند و باعث لکهدار شدن قطعه میشود
چینچیلالغتنامه دهخداچینچیلا. (اسپانیایی ، اِ) پستاندار جونده ٔ کوچکی است که درآمریکای جنوبی در رخنه های سنگی کوههای آند در بولیوی و پرو و شیلی زندگی میکند، و نام علمی آن Clinlilla laniger است . پوست نرم خاکستری آن یکی از گرانبها
نیلابلغتنامه دهخدانیلاب . (اِ مرکب ) نیل آب . آب نیل . آبی که در آن نیل رنگرزی حل کرده باشند : اندر سکاهن شب و نیلاب آسمان نو جامه ٔ دورنگ به هر مه برآورید.خاقانی .
نیلابلغتنامه دهخدانیلاب . (اِخ ) نام شهر جندی شاپور است و آن نیلاط بوده درقدیم . (از معجم البلدان ). رجوع به جندی شاپور شود.
نیلادسلغتنامه دهخدانیلادس . [ ] (اِخ ) شاگرد هرمس و او راست کتابی در صناعت کیمیا برای هرمس . (از ابن الندیم ) (یادداشت مؤلف ).
نیلاطلغتنامه دهخدانیلاط. (اِخ ) اسم قدیم مدینه ٔ جندی شاپور است . (یادداشت مؤلف ) (از معجم البلدان ). رجوع به نیلاب شود.
نیلابلغتنامه دهخدانیلاب . (اِ مرکب ) نیل آب . آب نیل . آبی که در آن نیل رنگرزی حل کرده باشند : اندر سکاهن شب و نیلاب آسمان نو جامه ٔ دورنگ به هر مه برآورید.خاقانی .
نیلابلغتنامه دهخدانیلاب . (اِخ ) نام شهر جندی شاپور است و آن نیلاط بوده درقدیم . (از معجم البلدان ). رجوع به جندی شاپور شود.
نیلاب کردهلغتنامه دهخدانیلاب کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به رنگ نیلی درآورده . (فرهنگ فارسی معین ).- چادر نیلاب کرده ؛ کنایه از آسمان . (فرهنگ فارسی معین ) : نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمعچ
نیلادسلغتنامه دهخدانیلادس . [ ] (اِخ ) شاگرد هرمس و او راست کتابی در صناعت کیمیا برای هرمس . (از ابن الندیم ) (یادداشت مؤلف ).
راجه کنیلالغتنامه دهخداراجه کنیلا. [ ج َ ؟ ] (اِخ ) نام یکی از فرمانروایان هند بوده است . رجوع به ص 114 مجمل التواریخ و القصص شود. مؤلف تاریخ فرشته چ بمبئی ص 6 گوید: پاندوان از خرابه به معموره آمدند و در شهر کنپالی نزول کرده بلطای