لغتنامه دهخدا
نالانی . (حامص ) نالان شدن . نالان بودن . بیماری . علت . مرض . درد. رنجوری . مریضی . داء. ناخوشی : ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل . (تاریخ بیهقی ). پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که پو