لغتنامه دهخدا
نیم مست . [ م َ ] (ص مرکب ) مست باخبر. (آنندراج ).آنکه کاملاً مست نشده باشد. (ناظم الاطباء). سرخوش . (یادداشت مؤلف ). می زده . شاد و شنگول . تردماغ . که می در او اثر کرده است اما از پایش نینداخته : همی تاخت بهرام خشتی به دست چنانچون بود مردم ن