نیکوادبلغتنامه دهخدانیکوادب . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) خوش معاشرت . مبادی آداب . خوش برخورد. || ادیب . فصیح و بلیغ : داودبیک محمد غازی مردی سخت فاضل و نیکوادب و نیکوشعر. (تاریخ بیهقی ص 139).
غناثلغتنامه دهخداغناث . [ غ ُن ْ نا ] (ع ص ) نیکوآداب در همنشینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشخاص نیکوادب در آشامیدن و همنشینی ، گویی مفرد آن غانِث است . (از اقرب الموارد).
اخباریلغتنامه دهخدااخباری . [ اَ ری ی ] (اِخ ) ابوبکریموت بن المزرع بن یموت البصری الاخباری . ابوسعیدبن یونس در تاریخ الغرباء ذکر او آورده و گوید: او بصری است و چندبار بمصر شد و بار آخر بسال 303 هَ . ق . بود و در سنه ٔ 304 از آ