نیکوروشلغتنامه دهخدانیکوروش . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) آن که روش نیکو دارد. (یادداشت مؤلف ). نکورفتار. نکوکردار : تو نیکوروش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نیابد مجال .سعدی .
نیک رفتارلغتنامه دهخدانیک رفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) نیکوروش . که رفتاری خوب و پسندیده دارد. خوش رفتار.
ملوسلغتنامه دهخداملوس . [ م َ ] (ع ص ) شتر نیکوروش پیشی گیرنده به هر راه که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).