نقافةلغتنامه دهخدانقافة. [ ن َق ْ قا ف َ] (ع ص ) زن حریص بر سؤال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). زن خواهنده ٔ به ستوه آرنده . (ناظم الاطباء). تأنیث نقاف است . (منتهی الارب ). رجوع به نَقّاف شود. || دزد که برباید هرچه بر آن قادر گردد. (از منتهی الارب ). رجوع به نَقّاف شود.
ناکافیلغتنامه دهخداناکافی . (ص مرکب ) غیر کافی . نامکفی . که کفایت نکند. نابسنده . که بسنده و مکفی نیست . مقابل کافی . رجوع به کافی شود.