نکوگفتاریلغتنامه دهخدانکوگفتاری . [ ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) نکوگفتار بودن . رجوع به نیکوگفتاری و نکوگفتار شود.
نکوگفتارلغتنامه دهخدانکوگفتار. [ ن ِ گ ُ ] (ص مرکب ) نکوگوی . خوش سخن . نیکوکلام . که گفتاری خوش و پسندیده دارد.
نکوگفتاریلغتنامه دهخدانکوگفتاری . [ ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) نکوگفتار بودن . رجوع به نیکوگفتاری و نکوگفتار شود.
خوش بیانیلغتنامه دهخداخوش بیانی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] (حامص مرکب ) خوش سخنی . نکوسخنی . خوب گفتاری .خوش کلامی . نیکوگفتاری . خوش زبانی . (یادداشت مؤلف ).
حسن مقاللغتنامه دهخداحسن مقال . [ ح ُ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نیکوگفتاری . خوش صحبتی . خوش بیانی : چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال .سعدی .
دیدارلغتنامه دهخدادیدار. (اِمص ) دید. دیدن . رؤیت کردن . ترجمه ٔ رؤیت . (برهان ). نگاه کردن . نگریستن . مشاهده . نظر : ز دیدار خیزدهمه آرزوی ز چشم است گویند ژردی گلوی . ابوشکور.وزان جایگه سوی شاه آمدندبدیدار فرخ کلاه آمدند.<br