هائیتیلغتنامه دهخداهائیتی . (اِخ ) یکی از کشورهای آنتیل بزرگ به مشرق کوبا بین 17 درجه و 39 دقیقه و 19 درجه و 57 دقیقه و 30 ثا
عاتیلغتنامه دهخداعاتی . (ع ص ) (از: عتو). متکبر و از حد درگذرنده . (آنندراج ). || مردی درشونده در فساد که پند هیچکس نپذیرد. (مهذب الاسماء).
عاطیلغتنامه دهخداعاطی . (ع ص ) گیرنده . و در مثل است که عاط بغیر أنواط؛ أی یتناول ما لامطمع فیه و لامتناول ؛ یعنی کاری میکند که فائده ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هاتیکلغتنامه دهخداهاتیک . [ ک َ ] (ع ضمیر، اِ) یعنی آن و این . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حتیانلغتنامه دهخداحتیان . [ ح ِت ْ تی ] (اِخ ) قومی باستانی که پیش از تمدن مردم فینیقی در آسیای صغیر مملکت عظیمی داشته اند. پورداود گوید: سابقاً از حتیتها فقط نامی شنیده بودند، زیرا درتوارة چندین بار یاد گردیده اند پس از کاوشهائی که در سوریه و آسیای صغیر شد و چندین شهر بزرگ آنان کشف گردید دانس
هاتلغتنامه دهخداهات . [ ت ِ ](ع اِ فعل ) به معنی به من بده : هات یا رجل ؛ بده ای مرد. هاتی یا امراءة؛ بده ای زن . هاتیا یا رجلان و یا امرأتان و هاتوا یا رجال و هاتین یا نساء، مثل عاطین . و گویند: هاِت نه هاتیت و هات ان کانت بک مهاتاة و ما اهاتیک کما تقول ما اعاطیک و لاتقول منه هاتیت ولاینهی
لیثلغتنامه دهخدالیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سعد، مکنی به ابی الحارث . از اصحاب مالک بن انس و از رواة او. او راست : کتاب التاریخ و کتاب مسائل فقه . وی از معاویةبن صالح و عبدالعزیزبن ابی سلمة و اباالنضر روایت کند. و به روزگار هارون الرشید درگذشته است . ابن جوزی در سیرة عمربن عبدالعزیز آرد: و عن ا
هاتیکلغتنامه دهخداهاتیک . [ ک َ ] (ع ضمیر، اِ) یعنی آن و این . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دهاتیلغتنامه دهخدادهاتی . [ دِ ] (ص نسبی ) (اصطلاح عامیانه ) (مرکب از: ده ، قریه و «ات » مأخوذ از تازی نشانه ٔ جمع و یای نسبت ) مانند ایلاتی در تداول عامه ، اهل روستا. اهل ده . ساکن ده . مقابل شهری . (یادداشت مؤلف ). روستایی .مقابل شهری . (ناظم الاطباء). رجوع به ده شود. || مردم ساده لوح و بی