هاشورفرهنگ فارسی عمیدخطوط موازی و نزدیک به هم که در طراحی، نقشهکشی یا حکاکی برای سایهروشن زدن یا مشخص کردن بخشهای مورد نظر به کار میرود.
حاشورلغتنامه دهخداحاشور. (فرانسوی ،اِ) هاشور. نوعی از خطوطباریک چون سایه ٔ کمرنگ در رسم و نقاشی . || حاشورزدن (در نقاشی ) .
حاصورلغتنامه دهخداحاصور. (اِخ ) (محاصره شده ) شهر معروفی از شهرهای کنعانیان که یابین بر آن سلطنت داشت ، و یوشع آن را مفتوح ساخته به آتش سوخت (یوشع 11:10 و 11) لکن ثانیاً آباد شده باز پادشاهی ا
عاشورلغتنامه دهخداعاشور. (ع اِ) عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری : دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور آن است که عاشوراء دهم و تاسوعاء نهم محرم است . (از اقرب الموارد). رجوع به عاشورا شود.
حاشورلغتنامه دهخداحاشور. (فرانسوی ،اِ) هاشور. نوعی از خطوطباریک چون سایه ٔ کمرنگ در رسم و نقاشی . || حاشورزدن (در نقاشی ) .
hatchدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، روزنه، نتیجه، نصفه در، جوجه گیر ی، درامد، خش، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، اندیشیدن، ایجاد کردن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
hatchesدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، روزنه، نتیجه، نصفه در، جوجه گیر ی، درامد، خش، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، اندیشیدن، ایجاد کردن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
خالدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دار، لکهدار، ککمکی خدشهدار، مخدوش، خطخورده خالخالی، نقطهنقطه، آلاپلنگی خطچین، نقطهچین، هاشور