پهلوزنلغتنامه دهخداپهلوزن . [ پ َ زَ ] (نف مرکب ) که پهلو زند. پهلو سای . مدعی بزرگی و همسری . برتری جو : اگر تیر پهلوزنی را بکشت ازو بهتری را قوی کرد پشت .نظامی .
علوجنیلغتنامه دهخداعلوجنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 29 هزارگزی شمال باختری ماکو و 7 هزارگزی شمال خاوری کلیساکندی . ناحیه ایست جلگه و سردسیر دارای 26
پهلوزنفرهنگ فارسی عمیدکسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند: ◻︎ وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵: ۸۷۵).
کامل الوزنلغتنامه دهخداکامل الوزن . [ م ِ لُل ْ وَ ] (ع ص مرکب ) هرچیز که وزن آن درست و صحیح بوده و کم نباشد. (ناظم الاطباء).