هباشلغتنامه دهخداهباش . [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) بسیار ورزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسیار فراهم آورنده . بسیار گرد آورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بسیار گرد آورنده برای کسان خود.(ناظم الاطباء). بسیار به دست آورنده و جمعکننده برای اهل و عیال خود. (معجم متن اللغة) (تاج العروس
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
جفتبازbase pairواژههای مصوب فرهنگستاندو باز آدنین و تیمیدین یا گوانین و سیتوزین در دِنا یا آدینین و یوراسیل در رِنای دورشتهای، که با پیوندهای هیدروژنی به هم متصلاند
جفتشدن بازbase-pairingواژههای مصوب فرهنگستانجفت شدن یک باز در یک رشته با باز مکملش در رشتۀ دیگر در دِنا و رِنای دورشتهای متـ . جفتشدن بازی واتسون ـ کریک Watson-Crick base pairing
باس ممتدcontinuo, basso continuo, through bass, general bassواژههای مصوب فرهنگستانبخش باسی که در طول قطعه ادامه مییابد و براساس آن هارمونیها، بر روی یک ساز شستیدار یا هر ساز دیگری با قابلیت اجرای آکورد، بهصورت فیالبداهه اجرا میشوند
هباشاتلغتنامه دهخداهباشات . [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هباشة. آنچه به دست آید از مال و گرد کرده شود. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). آنچه فراهم آورند از مال و اندوزند. مال اندوخته . ذخیره . رؤبة گوید : لولا هباشات من التهبیش لصبیة کافرخ العشوش .(ازتا
هباشةلغتنامه دهخداهباشة. [ هَُ ش َ ] (ع اِ) جماعت مردم از هر قبیله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حباشة؛ گروهی از مردم که از یک قبیله نباشند. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || آنچه گرد آورده شود از مال . (منتهی الارب ). آنچه از مال که فراهم آورده جمع کنند. (ناظم الاطباء). ج ، هباشات . هوابش .
هبا کردنلغتنامه دهخداهبا کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تباه کردن . نابود ساختن . (ناظم الاطباء). ضایع کردن . از بین بردن . هبا داشتن : سیرت این چرخ کنون یافتم بایدمان کرد بدین ره هباش . ناصرخسرو.اسب بچار صولجان گوی زمین کند هباط
هباشاتلغتنامه دهخداهباشات . [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هباشة. آنچه به دست آید از مال و گرد کرده شود. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). آنچه فراهم آورند از مال و اندوزند. مال اندوخته . ذخیره . رؤبة گوید : لولا هباشات من التهبیش لصبیة کافرخ العشوش .(ازتا
هباشةلغتنامه دهخداهباشة. [ هَُ ش َ ] (ع اِ) جماعت مردم از هر قبیله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حباشة؛ گروهی از مردم که از یک قبیله نباشند. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || آنچه گرد آورده شود از مال . (منتهی الارب ). آنچه از مال که فراهم آورده جمع کنند. (ناظم الاطباء). ج ، هباشات . هوابش .