هجارشلغتنامه دهخداهجارش . [ ] (اِخ ) نام محلی است در جنوب خمسه که در نقشه ٔ مهندس عبدالرزاق خان سرتیپ دیده میشود.
هزارگزلغتنامه دهخداهزارگز. [ هََ / هَِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان کرمان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هزارگزلغتنامه دهخداهزارگز. [ هََ / هَِگ َ ] (اِ مرکب ) اصطلاحی است که گاهی به جای کیلومتر به کار میرود و واحد طول در مسافت شهرها و راههاست .
آزارشلغتنامه دهخداآزارش . [ رِ ] (اِمص ) آزار : چنان داشتم ملک را پیش و پس که آزارشی نامد از من بکس . نظامی .(این کلمه جز در بیت مذکور دیده نشده و ظاهراً بتسامحی که از نظامی معهود است بقیاس بر سایر اسم های مصدر ساخته شده است ).
آزارشفرهنگ فارسی عمیدآزار؛ آزردگی؛ رنجش: ◻︎ چنان داشتم ملک را پیش و پس / که آزارشی نامد از کس به کس (نظامی۵: ۱۴/۹).