هجدکلغتنامه دهخداهجدک . [ هَِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 84 هزارگزی شمال باختری کرمان و 4 هزارگزی خاور راه مالرو شاهزاده محمد کرمان واقع شده ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای <span cla
ازدقلغتنامه دهخداازدق . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زدق . اصدق . (منتهی الارب ). راستگوتر: انا ازدق منه .
پیازداغلغتنامه دهخداپیازداغ . (اِ مرکب ) پیاز خرد بریده ٔ در روغن سرخ کرده . پیاز بقطعات کوچک و خرد بریده و بر روغن سرخ کرده . پیاز روغن .
پیازداغفرهنگ فارسی معین(اِمر.) پیاز خلال شده که در روغن سرخ می کنند و در غذا می ریزند. ؛ ~ داغ چیزی زیاد شدن (کن .) کیفیت ظاهری چیزی دو چندان شدن .
اجدهاکلغتنامه دهخدااجدهاک . [ ] (اِخ ) آژی ده آک . (ابن الندیم ). ضحاک . رجوع به ضحاک و رجوع به آک شود.