چارسالهلغتنامه دهخداچارساله . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به چهار سال . (ناظم الاطباء).دارای چهارسال . (ناظم الاطباء).
ارساليةدیکشنری عربی به فارسیگسيل , گسيل داشتن , گسيل کردن , اعزام داشتن , روانه کردن , فرستادن , مخابره کردن , ارسال , انجام سريع , کشتن , شتاب , پيغام
جوایز اسکارAcademy Awards, Oscarsواژههای مصوب فرهنگستانجوایزی که آکادمی علوم و هنرهای سینمایی هرساله به نفرات برتر در رشتههای مختلف سینمایی اهدا میکند متـ . اسکار
آبشوند ژانویهJanuary thawواژههای مصوب فرهنگستاندورهای از هوای ملایم در اواخر ژانویه در ایالات متحده که معمولاً هرساله برگشت میکند و این دوره در شمال شرق ایالات متحده بارزتر و در غرب میانه کمتر بارز است
فلکیلغتنامه دهخدافلکی . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) اسماعیل بن مصطفی (یا اسماعیل پاشا) فلکی . از علمای ریاضی دان مصر و اصلاً ترک است . ولادت و تحصیل او در قاهره بود و تحصیلات عالی خود را در پاریس پایان داد. مدرسه ٔ علوم مهندسی قاهره را او تأسیس کرد. او راست : بهجة الطالب فی علم الکواکب . الاَّیات الب