هرکن پرکنلغتنامه دهخداهرکن پرکن . [ هَُ ک ُ پ ُ ک ُ ] (ص مرکب ) در تداول عام به معنی بسیار ارزان قیمت است چنانکه گویند در خانه ٔ عیالواری چیزهای هرکن پرکن لازم است یعنی طعامی که حجمش بسیار و گوشت و دیگ افزار آن اندک باشد. (از یادداشت های مؤلف ).
چارکنلغتنامه دهخداچارکن . [ ک ِ ] (ص مرکب ) چرکین . شوخگین : هم از اینسان بعید خواهی رفت شوخگن جبه چارکن دستار.مسعودسعد.
ارکنلغتنامه دهخداارکن . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازرکین . استواررای تر. آهسته تر. آرمیده تر. باوقارتر.
مهرکنلغتنامه دهخدامهرکن . [ م ُ ک َ ] (نف مرکب ) مهرکننده . کسی که بر مهر و نگین نقش یا نام حک کند. حکاک .