هزارچشانلغتنامه دهخداهزارچشان . [ هََ / هَِ چ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به هزارجشان و هزارافشان و هزارکشان شود.
گازرسنگلغتنامه دهخداگازرسنگ . [ زُ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 53 هزارگزی شمال باختر کرج و 4 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین . جلگه ، معتدل مالاریائی ، دارای <span class="h
فلولغتنامه دهخدافلو. [ ] (اِ) نارمشک است ، و هزارچشان را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). هزارچشان . هزارفشان . نارمشک . رجوع به این کلمات شود.
فطوللغتنامه دهخدافطول . [ ] (اِ) هزارجشان است که فاشرا باشد. (فهرست مخزن الادویه ). فاشرا. هزارافشان . هزارچشان . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
فسموبرونلغتنامه دهخدافسموبرون . [ ] (معرب ، اِ) هزارجشان است که فاشرا باشد. (فهرست مخزن الادویه ). هزارجشان . هزارچشان . هزارافشان . هزارفشان . فاشرا. (یادداشت بخط مؤلف ).
هزارافشانلغتنامه دهخداهزارافشان . [ هََ / هَِ زا اَ ] (اِ مرکب ) درخت تاک صحرایی باشد و آن مانند عشقه بر درخت پیچد، و آن را هزارچشان هم میگویند، یعنی هزار گز. (برهان ). رجوع به هزارجشان و هزارفشان و هزارکشان شود.
دیورزلغتنامه دهخدادیورز. [ وْ رَ ] (اِ مرکب ) رز وحشی .رز خودرو. مو وحشی . هزارچشان . انگور جنگلی . کرم البری . رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 244 و انگور جنگلی شود.