هزبراندازلغتنامه دهخداهزبرانداز. [ هَِ زَ اَ دا ] (نف مرکب ) شیرافکن . (آنندراج ). شجاع . دلیر : چو جعد شاهد دولت به دست عزت داشت رکاب شاه پلنگ افکن هزبرانداز. عرفی .رجوع به هزبر شود.
هزبرلغتنامه دهخداهزبر. [ هَِ زَ ] (ع اِ) شیر. (اقرب الموارد) : تیر تو از کلات فرودآورد هزبرتیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی .چنین گفت سیمرغ کاین نم چراست به چشم هزبر اندرون غم چراست . فردوسی .که