هزهزلغتنامه دهخداهزهز. [ هَُ زَ هَِ ] (ع ص ) آب بسیار و روان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صاف از آب و شمشیر: ماء هزهز و سیف هزهز؛ صاف . (از اقرب الموارد).
هزهزلغتنامه دهخداهزهز. [ هَُ هَُ ] (ع ص ) آب بسیار و روان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بئر هزهز؛ چاه دورتک . (منتهی الارب ). چاه عمیق . (از اقرب الموارد). || نهر هزهز؛ جوی جنبان . (منتهی الارب ). که موج زند از صافی . (از اقرب الموارد).
دوران تاریکDark Agesواژههای مصوب فرهنگستاندورههای بلافصل بعد از سقوط تمدنها یا زمانیکه مدارک باستانشناختی مربوط به آن، در مقایسه با ادوار پیشین، به دورهای از انحطاط اشاره دارد
قرون وسطیMedieval period, Middle Agesواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی میان سالهای 500 تا 1500 میلادی در اروپا
عیزعیزلغتنامه دهخداعیزعیز. [ زَ زَ / ع َ زَ ع َ زَ ] (ع صوت مرکب ) کلمه ای است مبنی بر فتح که بدان میش را زجر کنند. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عزعزلغتنامه دهخداعزعز. [ ع َ ع َ] (ع اِ صوت ) زجر است مر بز را. (منتهی الارب ). اسم است که بزان را بدان زجر کنند. (از اقرب الموارد).
هزهزةلغتنامه دهخداهزهزة. [ هََ هََ زَ ] (ع مص ) برانگیختن فتنه و شورش و جنگ میان مردم . || خوار و رام گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبانیدن . (منتهی الارب ). حرکت دادن . (اقرب الموارد).
جنبشدیکشنری فارسی به عربیاضطراب , تحرک , تحريک , جرة , حرکة , رجفة , سبب , سفر , صخرة , ضفيرة , نبض القلب , نشاط , هزهز
هزهزةلغتنامه دهخداهزهزة. [ هََ هََ زَ ] (ع مص ) برانگیختن فتنه و شورش و جنگ میان مردم . || خوار و رام گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبانیدن . (منتهی الارب ). حرکت دادن . (اقرب الموارد).
متهزهزلغتنامه دهخدامتهزهز. [ م ُ ت َ هََ هَِ ] (ع ص ) دل مسرور گشته و شاد شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهزهز شود.
تهزهزلغتنامه دهخداتهزهز. [ ت َ هََ هَُ ] (ع مص ) شادمان و سروراندوز گردیدن دل کسی به کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تحرک چیزی . (از اقرب الموارد).