هستی جاودانهلغتنامه دهخداهستی جاودانه . [ هََ ی ِ وِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل هستی دوروزه و هستی موهوم و هستی ناقص که کنایه از حیات چندروزه است . (آنندراج ). رجوع به هستی شود.
اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
هستیلغتنامه دهخداهستی . [ هََ ] (حامص ، اِ) وجود. بودن . بود. حیات . زندگی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژّی و کاستی . فردوسی .از اوی است پیدا مکان و زمان پی مور بر هستی او نشان . <p class="
هستیلغتنامه دهخداهستی . [ هََ ] (حامص ، اِ) وجود. بودن . بود. حیات . زندگی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژّی و کاستی . فردوسی .از اوی است پیدا مکان و زمان پی مور بر هستی او نشان . <p class="
هستیفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نیستی] وجود.۲. زندگی.۳. [مجاز] دارایی؛ سرمایه.۴. [مجاز] جهان.۵. [قدیمی، مجاز] خودبینی.
مهستیلغتنامه دهخدامهستی . [ م َ س ِ / م َ هَِ ] (اِ مرکب ) مخفف ماه ستی (ستی مخفف عربی سَیِّدَتی ). ماه خانم . ماه بانو. || از نامهای ایرانی : داشت زالی به روستای تکاومهستی نام دختری و سه گاو. سنائی .<b
هستیلغتنامه دهخداهستی . [ هََ ] (حامص ، اِ) وجود. بودن . بود. حیات . زندگی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژّی و کاستی . فردوسی .از اوی است پیدا مکان و زمان پی مور بر هستی او نشان . <p class="
نابایسته ٔ هستیلغتنامه دهخدانابایسته ٔ هستی . [ ی ِ ت َ / ت ِ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترجمه ٔ ممتنعالوجود یعنی آنچه وجود و هستی گرفتن آن ممتنع ومحال باشد مانند شریک یزدان . (آنندراج ) (از انجمن آرا). چیزی که وجود آن محال و غیرمعقول بود مانند شریک باری . (ناظم
هستیفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نیستی] وجود.۲. زندگی.۳. [مجاز] دارایی؛ سرمایه.۴. [مجاز] جهان.۵. [قدیمی، مجاز] خودبینی.