هشدار 2threat warningواژههای مصوب فرهنگستاننشانۀ تصویری یا شنیداری یا حسی که بر خطری قریبالوقوع دلالت دارد
هشداردیکشنری فارسی به انگلیسیalarm, alert, caution, caveat, exhortation, eye-opener, lookout, warning, notice, portent
هشداردیکشنری فارسی به انگلیسیalarm, alert, caution, caveat, exhortation, eye-opener, lookout, warning, notice, portent
برگة هشدارwarning noticeواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای حاوی تذکر یا راهنمایی یا پیام هشدارآمیز دربارة خطرات احتمالی یا قریبالوقوع یا چگونگی کار با وسائل ایمنی
تابلوِ هشدارwarning boardواژههای مصوب فرهنگستانتابلویی که در نزدیکی محل محدودیت موقت یا اضطراری سرعت نصب میشود تا راهبر بتواند بهموقع ترمز کند
سامانۀ یکپارچۀ هشدارintegrated alarm notification system, IANSواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که پایش کلیۀ سامانههای تشخیص آتش و آتشنشانی را در ورودیهای ایستگاهها، خروجیهای اضطراری، اتاقهای تجهیزات خاص، اتاقهای پایش، و نیز در سامانههای تهویۀ اضطراری تونلها، بالابرها و پلهبرقی بر عهده دارد و همچنین، بر شرایط دسترسی به بالابرها و ایستگاهها نظارت میکند