هفت هفتلغتنامه دهخداهفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
حفتلغتنامه دهخداحفت . [ ح َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || کوفت کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوبیدن چیزی را. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (آنندراج ). || نازک کردن گردن چیزی : حفته حفتاً؛ دق ّ عنقه . (اقرب الموارد).
حفتلغتنامه دهخداحفت . [ ح َ ف ِ ] (ع اِ) هزارتو. هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ). حفث . فحث . حِفثة. ج ، احفات . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به حفث شود.
heavenدیکشنری انگلیسی به فارسیبهشت، آسمان، خدا، عرش، فلک، سپهر، عالم روحانی، قدرت پروردگار، گردون، هفت طبقه اسمان
سماءدیکشنری عربی به فارسیفلک (افلا ک) , اسمان , گنبد اسمان , سپهر , گردون , فلک , عرش , بهشت , قدرت پروردگار , هفت طبقه اسمان , خدا , عالم روحاني , در مقام منيعي قرار دادن , زياد بالا بردن , توپ هوايي زدن , اب وهوا
تارملغتنامه دهخداتارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهر
منزللغتنامه دهخدامنزل . [ م َ زِ ] (ع اِ) جای فرودآمدن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای فرودآمدن لیکن اکثر به معنی جایی مستعمل است که مسافران بجهت خواب و آرام در آن فرودآیند. (غیاث ) (آنندراج ). ارجمند از صفات اوست و به الفاظ گرفتن و کردن و نهادن و بریدن و افتادن مستعمل
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (ع اِ) گولی بسیار. (منتهی الارب ). حمق وافر. (اقرب الموارد). || زمین هموار نشیب . (منتهی الارب ). زمین مطمئن . (اقرب الموارد). || باران زودبارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || باران در زمین . (اقرب الموارد). || (مص ) از سبکی پریدن . (منتهی الارب ). پریدن ا
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهر
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هَُ] (اِ) هر دمی باشد از آب و شراب و شربت و دوغ و امثال آن که فروکشند، و به ترکی قرت گویند. (برهان ).
هفتفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) شش بهعلاوۀ یک؛ عدد «۷».۲. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
چار و هفتلغتنامه دهخداچار و هفت . [ رُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عناصر اربعه و سیارات سبعه . (آنندراج ).
سرای نهفتلغتنامه دهخداسرای نهفت . [ س َ ی ِ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم آخرت که عالم جاوید باشد. (برهان ) (آنندراج ) : واعظی بر فراز منبر گفت که چو پیدا شود سرای نهفت
ده هفتلغتنامه دهخداده هفت . [ دَه ْ هََ ] (اِ مرکب ) پول مسکوکی که در قدیم رایج بوده . (ازبرهان ) (ناظم الاطباء). زری ناسره بود که ده مثقال آن سه مثقال غل و غش داشته . (انجمن آرا) (آنندراج ).
لهفتلغتنامه دهخدالهفت . [ ل ُ ف َ / ل ِ هَُ ] (از ع ،اِ) به معنی لعبت و آن صورتی باشد که دخترکان از پارچه سازند و با آن بازی کنند. (از برهان ). صورتی است که دخترکان از جامه و جز آن سازند و در هند او را کودیه خوانند. (جهانگیری ). به معنی لعبت است که طفلان ودخت
منهفتلغتنامه دهخدامنهفت . [ م ُ هََ ف ِ ] (ع ص ) پست شونده و کم گردنده . (آنندراج ). پست شده و کم گردیده . (ناظم الاطباء).