همبروواژهنامه آزاددهی است از دهستان بالای شهر مرودشت دراستان فارس که ١٨٠ تن سکنه دارد. اب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خشکبار است. (مرودشت) همبرگر؛ نوعی غذای گوشتی گرد و بزرگ تر از کتلت که معمولاً به شکل ساندویچ خورده می شود.
امبرولغتنامه دهخداامبرو. [ اَ ب ِ ] (اِ) در شفارود امرود را گویند. (از جنگل شناسی ، تألیف کریم ساعی ص 238). گلابی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امبرود و امرود و گلابی شود.
پیامبریلغتنامه دهخداپیامبری . [ پ َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل پیامبر. پیغمبری . وخشوری . رسالت . پیام گزاری .
همبریلغتنامه دهخداهمبری . [ هََ ب َ ] (حامص مرکب ) هم بری . مطابقت . برابری . همسری . هم طرازی : شیر بیابان را با مرد جنگ همسری و همبری و شرکت است . ناصرخسرو.رجوع به همبر شود.
امبریلغتنامه دهخداامبری . [ اُ ] (اِخ ) یکی از ایالات ایتالیا واقع در ناحیه ٔ مرکزی آن کشور، بین ایالات توسکان ، مارش ، آبروز و ایالت مرکزی . شهرهای مهم آن فولژینیوم وسنا گالیکا و ایگویوم است . (از لاروس بزرگ ).