آمیزگاریلغتنامه دهخداآمیزگاری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و صفت آمیزگار. || حسن معاشرت . خوش مَنِشی : زن خوش منش خواه نه روی خوب که آمیزگاری بپوشد عیوب .سعدی .
آمیزگاریفرهنگ فارسی عمیدحُسن معاشرت؛ خوشمنشی: ◻︎ زن خوشمنش دلنشانتر که خوب / که آمیزگاری بپوشد عیوب (سعدی۱: ۱۲۳).
ناهمجوریلغتنامه دهخداناهمجوری . [ هََ ] (حامص مرکب ) صفت ناهمجور. جور نبودن . همجور نبودن . رجوع به ناهمجور شود.