همدلفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) (ص مر.) 1 - دارای یک رأی و اندیشه . 2 - متفق ، متحد. 3 - دوست جانی و صمیمی .
همدلدیکشنری فارسی به انگلیسیconcordant, congenial, harmonic, empathetic, favorable, harmonious, like-minded, sympathetic, sympathetically
یک کلمهلغتنامه دهخدایک کلمه . [ ی َ / ی ِ ک َ ل ِ / ل َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) متفق . (یادداشت مؤلف ). هم سخن . هم قول . هم عقیده : اصحاب به یک کلمه از حضرت خواجه درخواست
یک نهادلغتنامه دهخدایک نهاد. [ ی َ / ی ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) یک منش . بر یک سیرت و طبع. یک دل . متفق القرار. متفق الرأی . (یادداشت مؤلف ).- یک دل و یک نهاد ؛ متفق الرأی . همدل و همزبان . صمیمی .
غالب طهرانیلغتنامه دهخداغالب طهرانی . [ ل ِ ب ِ طِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: نامش اسداﷲخان و اصلش از آذربایجان . در سن شباب از آداب پیری کامیاب ، به ارباب طریقتش رغبتی است صادق ، و به تکمیل نفس شائق ، به اخلاف پسندیده موصوف و به صفای صوری و معنوی معروف ، با احباب صدیق و مهربان و با اصحاب معن
همدلفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) (ص مر.) 1 - دارای یک رأی و اندیشه . 2 - متفق ، متحد. 3 - دوست جانی و صمیمی .
همدلدیکشنری فارسی به انگلیسیconcordant, congenial, harmonic, empathetic, favorable, harmonious, like-minded, sympathetic, sympathetically
همدلفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) (ص مر.) 1 - دارای یک رأی و اندیشه . 2 - متفق ، متحد. 3 - دوست جانی و صمیمی .
همدلدیکشنری فارسی به انگلیسیconcordant, congenial, harmonic, empathetic, favorable, harmonious, like-minded, sympathetic, sympathetically