همراهلغتنامه دهخداهمراه . [ هََ ] (ص مرکب ) آنکه در راه با کسی رود : مبادا به جز بخت همراهتان شود تیره دیدار بدخواهتان . فردوسی .ز بدها تو بودی مرا دستگیرچرا راه جستی ز همراه پیر؟ فردوسی .همی بود هم
همراهیلغتنامه دهخداهمراهی . [ هََ] (حامص مرکب ) معیت . همراه بودن (شدن ) : هوایی بد است آنکه بر چشم زدبد آرد به همراهی چشم بد. نظامی .اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است . نظامی .||
امراعلغتنامه دهخداامراع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مریع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چراگاههای پرآب و علف . (از منتهی الارب ).
امراءةلغتنامه دهخداامراءة. [ اِ رَ ءَ ] (ع اِ) مؤنث امرء. زن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). همزه ٔ آن وصل و را در هر حال مفتوح است و در آن لغت دیگری است : مراءة بوزن تمرة. جایز است فتحه ٔ همزه به راء نقل و خود همزه حذف شود و مرة بوزن سنة باقی بماند و شکل دیگری نیز از ا
امراحلغتنامه دهخداامراح . [ اِ ] (ع مص ) فیرنده و شادمان گردانیدن . گویند: امرحه الکلأ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شادمانه گردانیدن . (مصادر زوزنی ). دنیده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
مرافقدیکشنری عربی به فارسیسرپرست , همراه , ملا زم , مواظب , وابسته , همراه همدم , هم نشين , پهلو نشين , معاشرت کردن , همراهي کردن , گاردمحافظ , ملتزمين , اسکورت , نگهبان , بدرقه , همراهي کردن(با)نگهباني کردن(از) , اسکورت کردن
همراهیلغتنامه دهخداهمراهی . [ هََ] (حامص مرکب ) معیت . همراه بودن (شدن ) : هوایی بد است آنکه بر چشم زدبد آرد به همراهی چشم بد. نظامی .اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است . نظامی .||
همراهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد همراهی، همگامی، باهم بودن، پیوستگی، اتحاد مشایعت، معیت، التزام، التزام رکاب، ملازمت، ملازمه، مصاحبت، همدمی، یکدلی، همنشینی، معاشرت، مجالست، صحبت، حشر، خلط شراکت همسفری، همزیستی همزمانی، مطابقت، تصادف، تقارن، همزمانی تسلسل، استمرار، تداوم تشییع، تشییع جنازه همراه، اسکورت، محافظ، حامی
همراهیلغتنامه دهخداهمراهی . [ هََ] (حامص مرکب ) معیت . همراه بودن (شدن ) : هوایی بد است آنکه بر چشم زدبد آرد به همراهی چشم بد. نظامی .اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است . نظامی .||
همراهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد همراهی، همگامی، باهم بودن، پیوستگی، اتحاد مشایعت، معیت، التزام، التزام رکاب، ملازمت، ملازمه، مصاحبت، همدمی، یکدلی، همنشینی، معاشرت، مجالست، صحبت، حشر، خلط شراکت همسفری، همزیستی همزمانی، مطابقت، تصادف، تقارن، همزمانی تسلسل، استمرار، تداوم تشییع، تشییع جنازه همراه، اسکورت، محافظ، حامی